نوشته شده توسط : صبا

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است؟نکند دل دیگری او را اسیر کرده است 

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادیگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است

گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت خوابی سال ها دیر کرده است

درآیینه به خود نگاه می کنم آه عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

راست می گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است 



:: برچسب‌ها: آیینه ,
:: بازدید از این مطلب : 442
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد